۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه
يکي از چيز هاي مهمي که الله ميداند و شما نمي دانيد.....
به زودى خواهند گفتسه تن بودند [و] چهارمين آنها سگشان بود و مىگويند پنج تن بودند [و] ششمين آنها سگشان بود تير در تاريكى مىاندازند و [عدهاى] مىگويند هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود بگو پروردگارم به شماره آنها آگاهتر است جز اندكى [كسى شماره] آنها را نمىداند پس در باره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آنها از هيچ كس جويا مشو (22)
الله در اين ايه ميگويد که به زودي مردم در مورد شمار اصحاب کهف اختلاف ميکنند. علت اين مسعله شايد اين باشد که محمد شمار اصحاب کهف را از افراد مختلف به صورت متفاوت شنيده است. اما به راستي تعداد اصحاب کهف چه دردي را از جامعه بشري دعوا ميکند؟!!! که الله با افتخار ميگويد که تعداد ان ها را خودم ميدانم؟...
واقعيت اين است که خود محمد از شمار اصحاب کهف نا اگاه بوده و با توجه به اقوال گوناگوني که وجود داشته ترجيح داده که در مورد تعداد اين افراد در اين داستان اظهار نظري نکند. در غير اين صورت شمار اصحاب کهف چه اهميتي داشت که الله ان را بيان نکند؟ اصلا بر ايه فوق چه فايده اي متصور است؟
۱۳۸۹ مهر ۶, سهشنبه
پاسخ به يکي ديگر از مغلطه هاي اسلاميان
و كوهها را مىبينى [و] مىپندارى كه آنها بىحركتند و حال آنكه آنها ابرآسا در حركتند [اين] صنع خدايى است كه هر چيزى را در كمال استوارى پديد آورده است در حقيقت او به آنچه انجام مىدهيد آگاه است (88)
اسلام گرایان میگویند : با توجه به کشف جدید زمین شناسان مبنی بر حرکت کوهها و این موضوع که حضرت محمد در ان زمان فاقد چنین دانشی بوده است این ایه از عجایب و اعجاز قران است.
اما این موضوع دارای سه اشکال است که به طور مفصل تشریح میشود.
اول ان که قرائن وشواهد نشان می دهد که این ایه بيانگر اتفاقات زوز قيامت است. با مقايسه بين اياتي که از وضعيت کوهها را در دنيا بيان داشته, با اياتي که بيانگر وضعيت کوهها در اخرت است به خوبي روشن مي شود که حرکت کوهها از نظر قران از نشانه هاي اخرت است. اگر بپذيريم که از نظر قران کوهها در حال حاضر حرکت ميکنند, خود به خود چنين نتيجه خواهيم گرفت که قران دچار تناقض گويي شده است.
۱-و در زمين كوههايى استوار افكند تا شما را نجنباند و رودها و راهها [قرار داد] تا شما راه خود را پيدا كنيد (سوره ۱۶ ایه ۱۵)
در ایه فوق الله میگوید که کوهها را از بالا بر روی زمین افکنده تا زمین را نجنباند.
۲- آسمانها را بىهيچ ستونى كه آن را ببينيد خلق كرد و در زمين كوههاى استوار بيفكند تا [مبادا زمين] شما را بجنباند و در آن از هر گونه جنبندهاى پراكنده گردانيد و از آسمان آبى فرو فرستاديم و از هر نوع [گياه] نيكو در آن رويانيديم (سوره ۳۱ ایه ده)
۳-و در [زمين] از فراز آن [لنگرآسا] كوهها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد و مواد خوراكى آن را در چهار روز اندازهگيرى كرد [كه] براى خواهندگاندرست [و متناسب با نيازهايشان] است (سوره ۴۱ ایه ۱۰)
۴- و كوهها را [چون] ميخهايى [نگذاشتيم؟] (سوره 78 ايه 7)
در ایه فوق الله می گوید کوهها را چون میخ های برای زمین افریده است. تشبیه کوه ها به میخ و ان هم میخ هايی که الله از بالا در زمین فرو کرده است به خوبی نماینگر چگونگی ترسیم کوه ها در ذهن محمد است
۵- و اگر قرآنى بود كه كوهها بدان روان مىشد يا زمين بدان قطعه قطعه مىگرديد (سوره ۱۳ ایه ۳۱)
در ایه فوق الله میگوید اگر ما حتی قرانی نازل میکردیم که کوهها به وسیله ان به حرکت در می امد و.... این خود نشان از این دارد که در دید الله کوه ها در حال حاضر ثابت هستند . چرا که اگر از دید الله کوه ها در حال حاضر نیز روان و محرک بودند به کار بردن عبارت ( اگر قرانی بود که کوه ها بدان روان می شدند ) بدون معنی بود و مانند این بود که بگوید ( اگر قرانی بود که نهر ها بدان روان می شدند)
اما ایات زیر وضعیت کوه ها از نظر الله در روز قیامت است.
۱- و كوهها [جمله] به حركت درآيند (سوره ۵۲ ایه ۱۰)
۲-و [ياد كن] روزى را كه كوهها را به حركت درمىآوريم و زمين را آشكار [و صاف] مىبينى و آنان را گرد مىآوريم و هيچ يك را فرو گذار نمىكنيم (سوره ۱۶ ایه ۴۷)
۳-و آنگاه كه كوهها به رفتار آيند (سوره ۸۱ ایه ۳)
۴- روزى كه زمين و كوهها به لرزه درآيند و كوهها به سان ريگ روان گردند (سوره ۷۳ ایه ۱۴)
۵- و كوهها را روان كنند و [چون] سرابى گردند (سوره ۷۸ ایه ۲۰)
در ایات فوق الله حرکت کوهها را از نشانه های روز قیامت می داند. وقتي نويسنده قران از حرکت کوه ها در روز قيامت صحبت ميکند از قرينه کلام مي توان فهميد که از نظر وي کوهها در حال حاضر ثابت هستند. همانطور که عبارت ( زمين به زودي از حرکت خواهد ايستاد) ,بيانگر اين معنا است که در ذهن نويسنده زمين در حال حاضر در حرکت است.
روزى كه در صور دميده شود و گروه گروه بياييد (18
و آسمان گشوده و درهايى [پديد] شود (19
و كوهها را روان كنند و [چون] سرابى گردند (20
در ایات فوق بیان می شود که در روز قیامت بعد از دمیده شدن در صور کوهها روان می شوند. حال ان را با ایه ۸۷ تا ۹۰ سوره النمل مقایه میکنیم
و روزى كه در صور دميده شود پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است به هراس افتد مگر آن كس كه خدا بخواهد و جملگى با زبونى رو به سوى او آورند (87)
كوهها را مىبينى [و] مىپندارى كه آنها بىحركتند و حال آنكه آنها ابرآسا در حركتند [اين] صنع خدايى است كه هر چيزى را در كمال استوارى پديد آورده است در حقيقت او به آنچه انجام مىدهيد آگاه است (88)
هر كس نيكى به ميان آورد پاداشى بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ايمنند (89)
و هر كس بدى به ميان آورد به رو در آتش [دوزخ] سرنگون شوند آيا جز آنچه مىكرديد سزا داده مىشويد (90)
همانطور که مشاهده می کنید ایات قبل و بعد از ایه ای که به حرکت ابر اسای کوهها اشاره کره در مورد روز قیامت است و شباهت بسياری با ایات ۱۸ الی ۲۰ سوره النبا دارد که در مورد دمیده شدن در صور و سپس حرکت کوه ها صحبت می کند.
غیر از ان در ایه بعد از این ایه چنین می خوانیم (هر كس نيكى به ميان آورد پاداشى بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ايمنند (89) )
اين سوال براي خواننده پيش مياد که ان روز در اين ايه چه روزي است؟ تنها در صورتی میتوانیم ان روز را در اين ايه, روز قيامت بدانيم که اين ايه را ادامه ايه قبل بدانيم و بگويم منظور از ان روز در اين ايه همان روزيست که کوه ها ابر اسا حرکت ميکنند. در حقيقت مرجع ضمير (ان) در اين ايه در گرو ايه ما قبل ان است.
۲ - اشکال دوم این مغلطه این است که انچه از نظر زمین شناسان حرکت می کند پوسته زمین است و نه کوه ها .البته کوه ها نيز بخشی از پوسته زمین هستند . بنابر این یک کوه به همان اندازه حرکت میکند که ساختمان ها و درختان و جنگل ها و جاده ها حرکت می کند.و اين موضوع نسبت به همه اشياي روي پوسته زمين صادق است.انگونه که اسلاميان از اين نظريه, حرکت کوه ها را نتيجه گيري ميکنند پس اگر قران بيان ميداشت که جاده ها در حال حرکتند باز هم از نظر ايشان سخن درستي بود. همانطور که اگر ميگفت درختان و دره ها و... در حرکتند. در حالي که کوه ها نسبت به انسان ها که روي پوسته زمين قرار دارند حرکتی ندارند و ثابتند.غیر ازاين حرکت پوسته زمین بسیار کند تر و غیر قابل مقایسه با حرکت ابر هاست. و حرکت چند سانتيمتري صفحات زممين در سال را هيچ عاقلي حرکت ابر اساي کوهها نمي نامد.
۳- اشکال سوم این مغلطه این است که در صورتی که ما همه انچه مسلمان میگویند بپذیریم, باز هم غير بشري بودن قران اثبات نمی شود. زیرا این موضع عقلا توسط بشر قابل کشف است. یا حد اقل قابل حدث زدن هست. در کتب قدیمی نظریه ها و حدث های وجود دارد که به مراتب واضح تر و البته صحیح تر از این موضوع هستند.
و در نهایت حتی اگر غیر بشری بودن این موضوع کشف شود این به معنی الهی بودن ان نیست و بین این دو عقلا ملازمه ای وجود ندارد.
۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه
تشبيه نارسا و غیر منطقی در قران
آن درختى است كه از قعر آتش سوزان مىرويد (۶۴)
ميوهاش گويي چون كلههاى شياطين است (۶۵)
در ايه فوق ميوه درختان جهنمي به کله هاي شياطين تشبيه شده است. اما اين تشبيه نارسا غير منطقي است. زيرا هدف از تشبيه واضح کردن ترسيم افراد از يک موضوع و يا يک شي است. بنابر اين "مشبه به" بايد در ذهن مخاطب شناخته شده باشد.
براي مثال اگر کسي نداند که شراب چيست ممکن است به وي پاسخ داده شود که "شراب چون خون است" . حال اگر مخاطب بداند که "خون" چيست ميتواند در ذهن خود ترسيمي از "شراب" داشته باشد. ولي اگر "مشبه به" براي مخاطب ناشناخته باشد او نميتواند شراب را در ذهن ترسيم کند. بنابراين منطقي نيست که براي اشنايي مخاطب با يک شي ان را به يک شي مبهم که براي او ناشناخته است تشبيه کنيم.
در دو ايه فوق الذکر اين اتفاق رخ داده و الله بيان داشته است که ميوه درختان جهنمي چون کله هاي شياطين است. حال اين سوال براي مخاطب پيش مي ايد که کله هاي شياطين چگونه است؟ پاسخ شما به اين سوال چيست؟! دقيقا مانند اين است که کسي ادعا کند که ميوه هاي درختان بهشتي مانند سر جبرييل است. "مشبه به" در هر دو مورد برای مخاطب ناشناخته است و بدین جهت تشبیه نارسا و غیر منطقی است.
۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه
ايه 179 سوره اعراف
و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم [چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند [آرى] آنها همان غافلماندگانند (179)
اين ايه ميگويد که خدا عده اي از انسان ها را به اين خاطر که داراي دل ها و گوش ها و چشم هاي نا کارمد هستند براي دوزخ افريده است . سوال اينجاست که اصولا قبل از اين که يک موجود افريده شود, چگونه ميتواند داراي گوش هاي ناشنوا و چشم هاي نابينا باشد؟ در واقع انسان هاي داري گوش هاي ناشنوا و چشم هاي نابينا تنها بعد از افرينش موجوديت دارند و چگونه ممکن است شخصي را که وجود ندارد را براي اين که گوش ها و چشم هاي ناشنوا دارد براي دوزخ افريد؟ مسلما انساني که هنوز افريده نشده داري چشم نابينا و گوش ناشنوا نيست.يک لحظه خود را جاي گوينده اين جمله بگذاريد و با خود ضمضمه کنيد :( من ميخواهم عده اي از انسان ها را براي چشيدن عذاب به وجود بياورم زيرا انسان هاي که من ميخوام به وجود بياورم داراي چشم ها و گوش هاي ناشنوا هستند.)
اگر پاسخ بدهند که منظور نويسنده قران اين بوده که خدا عده اي از موجودات را با گوش نانشوا و چشم نابينا افريده است تا وارد جهنم شوند, در اين صورت بايد بگويم که خدا ظالم و فريب کار است.
قصص قراني, افسانه و يا در حکم افسانه؟!
به مثال زير توجه کنيد.
همانا فرشيد پيامبر بر حق ماست. قبل از وي نيز پيامبراني را به سوي خلق فرستاديم. از جمله انها اشکان بود. او به سوي قوم خويش رفت و گفت من پيامبري بر حق هستم. پس از وي نشاني خواستند. پس او به اذن خدا جهت چرخش کره زمين را تعويض نمود. و جايگاه ستارگان اسمان را عوض کرد. سپس هزاران مرده را زنده نمود. اما قومش گفتند پس تو حتما ساحري چيره دست هستي. پس به سزاي کفرشان ان قوم را خاکستر نموديم.
. گفته من چه تفاوتي با داستان هاي قراني دارد؟ معجزات ذکر شده در اين داستان بسيار شگفت انگيز تر از معجزات قصص قرانيست و عذاب قوم کافر هم بسيار بزرگتراست. اما از کجا بدانيم که گفتار و داستان من صحيح است؟ از کجا بداينم قصص قراني واقعيت دارد؟ هيچ کدام اثبات نشده و چون اثبات نشده ذکر انها لغو و بيهوده است. اگر گفتار من اثبات ميکند که فرشيد فرستاده خدا هست و مي تواند انگونه که مسلمانان مدعي هستند باعث عبرت اموزي شود, پس داستان هاي قراني نيز داراي چنين تاثيري هستند. در حقيقت هيچ تفاوتي بين ادعاي من و داستان من با ادعاي پيامبر اسلام و داستان هايش وجود ندارد. انسان عاقل نميتواند باور خود را بر فرضيات اثبات نشده استوار سازد. و در نهايت اگر بر فرض محال قصص قراني افسانه نباشند, باز هم به اين دليل که حقيقت انها اثبات نشده است ,در حکم افسانه هستند و تفاوتي با داستنان هاي هزار و يک شب و کليله و دمنه ندارند. الله بهتر بود به جاي اين همه لاف زني در مورد معجزه پيامبران افسانه اي خويش و عذاب هاي غير انسانيش يک معجزه به پيامبر اسلام اعطا ميکرد و خود را از اين همه گزافه گويي و افسانه سرايي براي اثبات وجود خويش و ترساندن مردم بي نياز ميکرد.
۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه
سوالي از مسلمانان
سوالی از مسلمان ها دارم و ایشان چنان چه این تاپیک را میخوانند به ان پاسخ
دهند.
قبل از پرسش مقدمه ای را درج میکنم.ایه های زیر را با هم می
خوانیم
در ایه زیر الله تجاوز به زنان شوهر داری که در جنگ اسیر شده اند را
برای مسلمانان حلال کرده و غیر از ان زنان تجاوز به زنانی که به عنوان کنیز خریده
اند. بر اساس تواریخ اسلامی حضرت محمد به خوبی از این فرضیه الهی استفاده کرده
است
و زنان شوهردار [نيز بر شما حرام شده است] به استثناى زنانى
كه مالك آنان شدهايد [اين] فريضه الهى است كه بر شما مقرر گرديده است و غير از اين
[زنان نامبرده] براى شما حلال است كه [زنان ديگر را] به وسيله اموال خود طلب كنيد
در صورتى كه پاكدامن باشيد و زناكار نباشيد و زنانى را كه متعه كردهايد مهرشان را
به عنوان فريضهاى به آنان بدهيد و بر شما گناهى نيست كه پس از [تعيين مبلغ] مقرر
با يكديگر توافق كنيد [كه مدت عقد يا مهر را كم يا زياد كنيد] مسلما خداوند داناى
حكيم است ایه (24) نسا
در ایه زیر نیز الله تقریبا همه زن ها را
برای محمد حلال کرده است. از دختر خاله و دایی و...هر زن مومنی که خودش را در
اختیار محمد قرار بدهد و...
اى پيامبر ما براى تو آن
همسرانى را كه مهرشان را دادهاى حلال كرديم و [كنيزانى] را كه خدا از غنيمت جنگى
در اختيار تو قرار داده و دختران عمويت و دختران عمههايت و دختران دايى تو و
دختران خالههايت كه با تو مهاجرت كردهاند و زن مؤمنى كه خود را [داوطلبانه] به
پيامبر ببخشددر صورتى كه پيامبر بخواهد او را به زنى گيرد [اين ازدواج از روى بخشش]
ويژه توست نه ديگر مؤمنان ما نيك مىدانيم كه در مورد زنان و كنيزانشان چه بر آنان
مقرر كردهايم تا براى تو مشكلى پيش نيايد و خدا همواره آمرزنده مهربان است ایه
(50) سوره احزاب
طبق ایه زیر برای رفاه حال محمد و این که وی بتواند
به عشرت بیشتری بپردازد الله او را از رعایت نوبت زنانش معاف کرده
است.
نوبت هر كدام از آن زنها را كه مىخواهى به تاخير
انداز و هر كدام را كه مىخواهى پيش خود جاى ده و بر تو باكى نيست كه هر كدام را كه
ترك كردهاى [دوباره] طلب كنى اين نزديكتر است براى اينكه چشمانشان روشن گردد و
دلتنگ نشوند و همگىشان به آنچه به آنان دادهاى خشنود گردند و آنچه در دلهاى
شماستخدا مىداند و خدا همواره داناى بردبار است ایه (51) احزاب
در
ایه زیر برای عیش و خوش گذرانی هر چه بیشتر محمد الله اجازه میدهد محمد زن پسر
خوانده خود را نیز که بر اساس سنت اعراب نکاح ان بر پدر خوانده حرام بوده است را به
نکاح خود در اورد.
و آنگاه كه به كسى كه خدا بر او نعمت
ارزانى داشته بود و تو [نيز] به او نعمت داده بودى مىگفتى همسرت را پيش خود نگاه
دار و از خدا پروا بدار و آنچه را كه خدا آشكاركننده آن بود در دل خود نهان مىكردى
و از مردم مىترسيدى با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى پس چون زيد از آن
[زن] كام برگرفت [و او را ترك گفت] وى را به نكاح تو درآورديم تا [در آينده] در
مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان چون آنان را طلاق گفتند گناهى نباشد و
فرمان خدا صورت اجرا پذيرد ایه (37) احزاب
و اکنون سوال من از
مسلمانان.
ایا بهتر نبود که الله که برای عیش و نوش
پیامبرش این چنین دست به کار شده و وقت خود را صرف نزول ایه های برای عیش هر چه
بیشتر محمد میکند تا جایی که حتی تجاوز به زنان شوهر دار را مباح و قریب به اکثر
زنان را بر وی محرم میکند اندکی نیز به فکر کودکان بینوای افریقایی بود و اندک
غذایی برای انها می فرستاد تا اینچنین بینوا و بی گناه از گرسنگی جان
ندهند.؟
۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه
يکي ديگر از اشتباهات قران
حقيقتشما را خلق كرديم سپس به صورتگرى شما پرداختيم آنگاه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد پس [همه] سجده كردند جز ابليس كه از سجدهكنندگان نبود (11 سوره اعراف)
فرمود چون تو را به سجده امر كردم چه چيز تو را باز داشت از اينكه سجده كنى گفت من از او بهترم مرا از آتشى آفريدى و او را از گل آفريدى (ايه 12 سوره اعراف)
اگر خوب دقت کنيد در ايه دوازده بايد ضمير اول شخص به کار ميرفت (يعني ميگفت که فرموديم- مثل ايه يازده) ولي چون صرفا از تورات کپي برداري شده به اشتباه ضمير سوم شخص به کار رفته شده است. در ايات بعدي 13 تا 18 نيز همين اشتباه تکرار شده است.